کد مطلب:124351 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

سخن او درباره ی ابوموسی
[40]-59 - دینوری می گوید:

[پس از فریب عمرو بن عاص] ابوموسی و عمرو بن عاص به هم ناسزا گفتند. عمرو نزد معاویه رفت و ابوموسی به مكه. مردم نزد علی علیه السلام آمدند. عدی عرض كرد:هان، سوگند به خدا! ای امیرمؤمنان! تو قرآن را مقدم داشتی، رجال را پشت سر افكندی و خدا را داور قرار دادی.

علی علیه السلام فرمود:من، دیروز به شما خبر دادم كه این [فریب] رخ خواهد داد و تلاش كردم غیر از ابوموسی را بفرستید، ولی پیشنهادم را نپذیرفتید. راهی به جنگ با اینان نیست تا مدت پیمان سرآید. علی علیه السلام بر منبر رفت و حمد و ثنای خداوند به جا آورد و فرمود:حسن جان! برخیز و درباره ی این دو نفر - ابوموسی و عمرو - سخن بگو. او برخاست و فرمود:هان، ای مردم! درباره ی كار ابوموسی و عمرو، بسیار گفتید. آنان فرستاده شدند تا طبق قرآن، داوری كنند نه هوای خود. آنان به هوای خود، داوری كردند نه قرآن. كسی كه این گونه باشد، حاكم نیست، محكوم است. از اشتباهات ابوموسی این بود كه خلافت را



[ صفحه 78]



برای عبدالله بن عمر قرار داد. از این رو، او 3 اشتباه مرتكب شد؛ با پدر او - عمر - مخالفت كرد؛ زیرا پدرش كه فرزندش را بهتر از دیگران می شناخت، او را برای خلافت نپسندید، او را شایسته آن ندید و در شوری قرار نداد مگر با این شرط كه بهره ای از آن نداشته باشد. این، شرط عمر برای اهل شوری بود. این، اشتباه اول.

اشتباه دوم این بود كه مهاجران و انصاری كه [در ظاهر] پیمان امامت را می بندند، و برای مردم، تعیین تكلیف می كنند، بر او اجتماع نكردند.

اشتباه سوم او این بود كه با خود عبدالله بن عمر مشورت نكرد. نمی دانست كه او خلافت را می پذیرد یا نه. سپس حسن علیه السلام نشست.

سپس علی علیه السلام به عبدالله بن عباس فرمود:برخیز و سخن بگو. او برخاست و گفت:ای مردم! «حق» افرادی دارد كه با توفیق و رضا به آن رسیده اند، و مردم برخی از آن، راضی هستند و برخی روگردان. ابوموسی با هدایت، به سوی گمراهی رفت و عمرو با گمراهی به سوی موفقیت! پس از آن كه با هم دیدار كردند، ابوموسی از هدایت خود برگشت و عمرو بر گمراهی خود پایدار ماند. سوگند به خدا! اگر آن دو نفر طبق قرآن، بر معاویه داوری می كردند، به زیان او حكم می دادند - اگرچه با هوای خود، بر زیان قرآن حكم كردند - و اگر بر آنچه [با آن] رهسپار شدند [پایدار] می ماندند، هر دو به راه می افتادند؛ در حالی كه [باز] امام ابوموسی، علی علیه السلام بود، و رهبر عمرو، معاویه.

سپس عبدالله بن عباس نشست. علی علیه السلام به عبدالله بن جعفر فرمود:برخیز و سخن بگو. او برخاست و گفت:ای مردم! این كاری بود كه نظر [و تصمیم] در آن، با علی علیه السلام بود و رضای در آن، با غیر او. ابوموسی را آوردید و گفتید:ما به این راضی هستیم، تو نیز راضی شو [و تصمیم بگیر]. سوگند به خدا! این دو نفر با كار خود، شام را اصلاح نكردند و عراق را تباه نساختند، حق علی علیه السلام را نكشتند وباطل معاویه را زنده نكردند. كم عقلی و دمیدن شیطان، حق را از بین نمی برد. و ما امروز پیرو علی علیه السلام هستیم؛ همان سان كه دیروز بودیم.

سپس عبدالله بن جعفر نشست. [1] .



[ صفحه 79]




[1] الامامه والسياسه:138.